قاصدکبهار شد
با نسیم به سوی باد شو
به دشت و صحرا شو
در خبری از باد نشد
خارج از خاک شو
قاصدک به بار در پس این کوچه ها
درختی ناله وار از تو چنین خواهد
بوز بر تن که برگ زرد نمی خواهد
که از یارم بهار یادگاری است
بوز بر من
که روزم شام تاری است
باد بوز این جامهزرد زتن درآور خسته ام ازین خاطرات دردآور
باد بوز این جامهزرد زتن درآور خسته ام ازین خاطرات دردآور
چه خوش بودیم و سرحال
نبود هیچ غم مرا
داد به من جامه ای و گفت باش یاد من
قاصدک گو به باد در پس این کوچه ها گم شده است یار من
گم شده است یار من
بی اراده نگاه به جامه میکنم
به ناگه آغازمیکنم
چه خوش روزی
چهخوش بویی
از همه بهتر کجا جوییم
چه خوش بودیم گویی جهان
به نام ما بوددر دم
بکن برگ زرد افزون نگردد دردم